سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم سه گونه اند : دانشمند و دانشجو و بی سر و پایان بیهوده . [امام صادق علیه السلام]
هــمــــگــامــــــــــان دهــنــــــــــو عــلامــــــــرودشــت
درباره



هــمــــگــامــــــــــان دهــنــــــــــو عــلامــــــــرودشــت


مدیر وبلاگ : عـبــاس عـلـــی پـــــور از قــم[134]
نویسندگان وبلاگ :
اصغـر صـدیقـی کارشناسی دانشگاه سعادت شهر
اصغـر صـدیقـی کارشناسی دانشگاه سعادت شهر[33]
شیخ روح الله هاشمی[8]
سید محمد حسین هاشمی (کهنویه) (@)[3]

احمد عباسی از قم[43]

پیوندها
 کاش اعتیاد فقط دامن معتاد رامیگرفت

ناگهان متوجه شدم در خانه باز مانده است. من خیلی سریع بیرون آمدم و پا به فرار گذاشتم. هوا خیلی تاریک بود و می ترسیدم جایی بروم. برای همین هم جلوی یک مغازه شیرینی فروشی نشستم و از ترس و وحشت گریه می کردم که ماشین پلیس را دیدم و از ماموران کمک خواستم.

خراسان نوشت: او را عمو صدا می زدم و فکر می کردم چون به من و پدرم کریستال می دهد، آدم خوبی است، اما از روزی که توی خانه اش زندانی شدم و او با حرکات و رفتار زشت خود آزارم می داد، فهمیدم آدم کثیف و بی رحمی است.من ?? شبانه روز در خانه دوست پدرم ناله کردم و اشک ریختم تا این که بالاخره موفق شدم از آن جا فرار کنم و خودم را نجات دهم.

دختربچه ? ساله که پدرش او را در قبال خرید مقداری موادمخدر به یکی از دوستان قاچاقچی خود فروخته است در بیان داستان بغرنج زندگی اش گفت: پدرم به موادمخدر اعتیاد دارد و مادرم نیز ? سال قبل به خاطر قاچاق تریاک دستگیر شد و به زندان افتاد. من نتوانستم مثل دوستانم درس بخوانم و بعد از زندانی شدن مامان، زن غریبه ای که به خانه ما رفت و آمد داشت مرا به کریستال معتاد کرد.

الان یک شبانه روز است که «کریس» مصرف نکرده ام و انگار آتش به جانم افتاده!دخترک لاغر اندام که چشمان معصومش در باتلاق کبود بدبختی گرفتار شده بود در دایره اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی مشهد افزود: ?? روز قبل پدرم مرا همراه خود به خانه یکی از دوستانش که از او مواد مخدر می خرید برد و گفت: دخترم این جا منتظر باش و با بچه های عمو بازی کن، زود برمی گردم. من که قول داده بودم دختر خوبی باشم صورتش را بوسیدم و گفتم فقط زودتر بیا تا به خانه برگردیم.

آن روز بابا با عجله رفت اما دیگر از او خبری نشد و دوست پدرم در این چند روز جلوی چشم همسرش مرا آزار و اذیت کرد و تازه می خواست مرا در اختیار مشتریان موادمخدر که به خانه او رفت و آمد داشتند قرار دهد. فرشته ادامه داد: دیشب دلم خیلی گرفته بود و دعا می کردم راه فراری پیدا کنم.

ناگهان متوجه شدم در خانه باز مانده است. من خیلی سریع بیرون آمدم و پا به فرار گذاشتم. هوا خیلی تاریک بود و می ترسیدم جایی بروم. برای همین هم جلوی یک مغازه شیرینی فروشی نشستم و از ترس و وحشت گریه می کردم که ماشین پلیس را دیدم و از ماموران کمک خواستم.

این دختر کوچک در پایان با چشمان گریان گفت: از تمام باباها و مامان ها خواهش می کنم مراقب باشند تا معتاد نشوند و بچه های خود را دوست داشته باشند.درخور یادآوری است با پی گیری های کارشناس اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی مشهد و به دستور مقام قضایی، دخترک ? ساله به سازمان بهزیستی تحویل داده شده است و تحقیقات پلیس برای دستگیری متهمان پرونده ادامه دارد.

کلمات کلیدی: اعتیاد، پیامد اعتیاد


نوشته شده توسط عـبــاس عـلـــی پـــــور از قــم 89/9/11:: 11:52 عصر     |     () نظر