سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این دلها همچون تن‏ها به ستوه آید ، پس براى آسایش آن سخنان گزیده حکمت را بجوئید از هر جا که باید [نهج البلاغه]
هــمــــگــامــــــــــان دهــنــــــــــو عــلامــــــــرودشــت
درباره



هــمــــگــامــــــــــان دهــنــــــــــو عــلامــــــــرودشــت


مدیر وبلاگ : عـبــاس عـلـــی پـــــور از قــم[134]
نویسندگان وبلاگ :
اصغـر صـدیقـی کارشناسی دانشگاه سعادت شهر
اصغـر صـدیقـی کارشناسی دانشگاه سعادت شهر[33]
شیخ روح الله هاشمی[8]
سید محمد حسین هاشمی (کهنویه) (@)[3]

احمد عباسی از قم[43]

پیوندها

معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ...
دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم!
دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد . .
.

لطفا نتیجه گیریتون در قسمت نظرات فراموش نشه



نوشته شده توسط اصغـر صـدیقـی کارشناسی دانشگاه سعادت شهر 89/10/14:: 11:14 عصر     |     () نظر